سهم من این است سهم من این است سهم من، آسمانی است که آویختن پرده ای آن را از من می گیرد سهم من پایین رفتن از یک پله ی متروک است و به چیزی در پوسیدگی و غربت و اصل گشتن سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره است و در اندوه صدایی جان دادن که به من میگوید: ((دستهایت را دوست دارم))
سلام برادر عزیز
چشم بذار دست خودم برگرده می دم تو هم می بری
سهم من این است
سهم من این است
سهم من،
آسمانی است که
آویختن پرده ای آن را از من می گیرد
سهم من
پایین رفتن از یک پله ی
متروک است
و به چیزی در پوسیدگی و
غربت و اصل گشتن
سهم من
گردش حزن آلودی
در باغ خاطره است
و در اندوه صدایی جان دادن
که به من میگوید:
((دستهایت را
دوست دارم))
سلام گرامی
من ناب ترین شعر جهان را یافته ام
آن گل سرخ من است...
ردپایی مرا به نوشتنیها رساند...
... که طعم نارنج را می فهمد...
زیبا بود... و که می داند نمی توانی نبینی ام یعنی چه؟
سلام . لذت زیادی بردم دوست عزیز . منم به روز شدم .
چشم به راهتم . فعلا . . .
مرسی که اومدی وبم .
شعرات خیلی قشنگه .
دوسشون دارم
اگر ببیند تو را نمیشناسد.
بس که باد کرده ای.
بس که آب خورده ای...
مونولوگ یک کوسه ، که توی آب غرق شد ..
-
لذت می بریم ات نیمای عزیز ..
تصدقت
نجات غریقی که به تماشایت نشسته است ....
دوست داشتم مرسی نیما جان...
آخر من از گیسوی تو خود را بیاویزم به دار...
زیبا بود.
غرق شدگانی این گونه، هرگز نمی میرند.
سلام بر نیما خوان
فراموش کن
دوست نداشته باش
اما نمی توانی نبینی ام .
غرق شدگان دریا
روزی روی آب می آی
بعضی وقتا آدم باید فراموش کنه
آره اره اره
بدم میاد از عشق بزا غرق بشن
فعلا
یا علی
این عشق بازی ها روزی جواب می دهد...می دانم نازا نیستی.
چه فایده اون موقع ببینه ؟
خیلی وبلاگ خوبی دارید شما هم...مرسی از اینکه به من سر زدید
سلام / خیلی قشنگ گفتی