آنقدر باریدم تا خیس نشد
آنقدر شاعرم که از دهانم تو می ریزد
آنقدر سفیدم که تناسخ برف را می فهمم
به زندگی مشکوکم
با تمام وسعت
چگونه من را جای داده.
بوم رنگ اش را پرتاب می کند
بوم بر می گردد
رنگ هایش نا پدید.
قلم مویت را بردار........