بانو
چهارشنبه 11 اسفندماه سال 1389 ساعت 11:01 ق.ظ
به کلماتت که فکر میکنم نا خودآگاه تصویری کمرنگ شده از خاطراتت تابستانی ام یادم می آید لبخندی ظریف لبانم را به کناره می کشاند و کلامی اینگونه حسم را می سازد " یادش بخیر " و باز یاد تو می افتم و یاد آن تصویر سیاه و سفید شطرنج بازیت. و یاد ... " یادش بخیر" چقدر خنده های رها شده در اتاق به یاد ماندنی اند؟ تو چیزی به یاد داری نیما؟
به کلماتت که فکر میکنم
نا خودآگاه تصویری کمرنگ شده از خاطراتت تابستانی ام یادم می آید
لبخندی ظریف لبانم را به کناره می کشاند
و کلامی اینگونه حسم را می سازد
" یادش بخیر "
و باز یاد تو می افتم
و یاد آن تصویر سیاه و سفید شطرنج بازیت.
و یاد ...
" یادش بخیر"
چقدر خنده های رها شده در اتاق
به یاد ماندنی اند؟
تو چیزی به یاد داری نیما؟
باور کنید
اتفاق مهمی نیست؟!
عزرائیل این دوروبرها نمی پلکد
باسپیدی به روزمو منتظر نقداتون