من
تو
ما
برای ادبیات و زندگی کافی بود.
هر کلمه که ساخته شد
دنیا پیچیده تر شد.
هر کلمه جمله ای شد زهردار و پاد زهر ساخته شد
جنگ این دو آغاز شد و گشتار انسان معنی گرفت
باور کنید من
تو
ما
کافی بود.
------------------------------------------------------------
کدام شعر را در هوای تو نگفته ام ؟
ای رعشه های تنهایی زمین
ای ماگنولیای سفید
کدام روزِ پایان یافته را در تاریکی ات ٬ با خاطرات خش خش پای عابران در تو
به تمامی غرق نشده ام.
ای ماگنولیای سفید
برای تو سروده ام ٬ تنها برای تو
تویی که هرگز وجود نداشته ای.........
------------------------------------------------------------------------
در چشمانت اعتراف خدایانی ست که عشق را انکار کرده اند.
-------------------------------------------------------------------------
دریاها به انتظار رودها می مانند و آنها را در خود جای میدهند٬ و انسان اینگونه
در خود تجدید
می شود.
نیما.